بیا دنیا بسازیم

فکرِ معقول بفرما! گل ِ بی خار کجاست؟ (حافظ)

بیا دنیا بسازیم

فکرِ معقول بفرما! گل ِ بی خار کجاست؟ (حافظ)

برق گرفتگیِ حامد آهنگی! - قسمت اول

چون بلد نیستم نقد بنویسم، کل ماجرا رو تعریف می کنم!!!

.

اول هفته به بنده گفته شد: بیا به خودمون مرخصی بدهیم و بریم تئاتر!
سارا: تئاتر؟! آخرین بار بچه بودم که با خانواده تئاتر رفتم. یادمه خیلی هم خوشم نیومد. همه هنرپیشه ها برای رسوندن صداشون به انتهای سالن، داد می کشیدند.
- حالا بیا بریم. منم نرفته ام. از یه جایی باید شروع کرد دیگه.
+ مورد خاصی مد نظرته؟
- دپوتات. تبلیغش رو توی مترو دیدم. بریم از سایت ایران کنسرت بخریم؟
.
یه سرچی کردیم و نقدهایی خوندیم و گفتیم این با گروه خونی ما جور در نمیاد!
یه سر به نت برگ زدم و کلی تاترهای کمدی دیدم و چند تا لینک براش فرستادم.

.
- سارا! بعید می دونم از اینها خوشمون بیاد.
+ خب چیکار کنیم؟
- من توی نت برگ، تبلیغ "جُنگ شبهای کوروش در تهران" کار حامد آهنگی رو هم دیدم.
+ همونی که یکی از کارهاش رو توی خونه برادر بزرگه دیدیم و کلی از خنده روده بر شدیم؟!
- آره. بیا بریم. همچین تجربه ای نداشته ایم. شاید خوشمون بیاد.
.
چند سال پیش توی کیش با خانواده برای اولین بار در عمرم به یه جُنگی داخل یه کشتی رفتیم. آهنگهای شاد می نواختند و ترانه های خواننده های خارج از کشور رو اجرا می کردند. و خب برخی از مردم رو به وجد می آوردند. طوری که بسیاری از بانوان، شال هاشون می افتاد و حرکات موزون می کردند و شبیه مهمانی یا عروسی های مختلط بود (فقط بطور نشسته) و رقص نور و شادی و جیغ و داد. اصلا قصد قضاوت ندارم. علایق دوستان، قابل احترام ه. اما به  شخصه، لحظات خوشی رو داخل کشتی سپری نکردم. آدم بشینه سر جاش!!!، با یه آقا که آهنگهای خواننده های دیگه رو اجرا میکنه و شاید صداش هم جالب نباشه، همراهی کنه و سر جاش!!! برقصه. و مجری مدام بگه هر کی امشب سرحاله، جیغ و هوراااااا. ... به جاش ترجیح میدم سینما برم و یه فیلم کمدی مثلا پنجاه کیلو آلبالو ببینم. ... آزادی ه دیگه!!! سلیقه است دیگه!!!
.
اما با پیشنهاد "جُنگ شبهای کوروش در تهران" کار حامد آهنگی، مخالفت نکردم. چون با شناختی که از خودم و همراه گرامی داشتم و کلیپ هایی که از حامد آهنگی دیده بودم، نتیجه گیری کردم می تونیم خودمون رو با جمعیت همراه کنیم و خب همه اش رقص و آهنگ و جیغ و داد نیس که. بالاخره آیتم های بازیگری و تئاتری "طنز" هم داره. برای پنجشنه 26 فروردین، بلیط نفری 35000 تومن بود. با تخفیف 30 درصدی در نت برگ، نفری 24500 خریدیم. برای ساعت 8 شب.

.

.

پنجشنبه ساعت 4 عصر اونجا بودیم. چندین طبقه، پاساژ و مغازه های رنگارنگ. کلی راه رفتیم. یه شال خریدم و خسته از پا درد! رفتیم یه ساندویچ و کمی سیب زمینی خوردیم و ساعت 7:45 جلوی سالن بودیم. شد 8. باز نکردند. شد 8:30. خبری نبود. صندلیهای انتظار جای خالی برای نشستن نداشتند و جمعیت زیادی سر پا، منتظر. خودمون رو با این جمله آروم کردیم که "اجرای زنده، ازین چیزها داره خب".

.

ساعت 8:45 برنامه شروع شد. یه آقایی که خودش رو ماهان پوریان (؟) معرفی کرد، مجری برنامه بود و بیست دقیقه تلاش کرد که به قول خودش یخ برخی از مردم (احتمالا دوتاش من و همراه گرامی بودیم) رو باز کنه. مدام می گفت دست و داد و هورا. یا دستها بالا بالا بالااااا. می گفت بعضیهاتون دستها پایینه، دارم می بینمتون و ... . ما دو تا می خندیدیم به خودمون!  از اینکه یکی داره دو تا آدم منضبط و رسمی رو مجبور میکنه دستهاشون رو ببرند هوا و به جهات مختلف تکون بدهند. .... من به همراه گرامی گفتم باور کن سالن رو اشتباه اومدیم. پاشو بریم بیرون. اونم میگفت نه باباااا جلو در سالن عکس حامد آهنگی رو گذاشته بود دیگه! بشین الان میاد. خلاصه ما نشستیم و نشستیم و نشستیم. برنامه ها همینها بود. رقص نور و لیزر توی چشم و مدام گفتنِ: هر کی تا الان بهش خوش گذشته، دست و هوراااا. حالا جیغغغغ. حالا به افتخار خودتون، دسسسسست. حالا به افتخار دی جی دسسسست. حالا به افتخار خودتون دسسست. حالا به افتخار خودتون، هوراااا. .. یه پسری به نام دانیال هم اومد و آهنگهایی مثل اگه یه روز بری سفر و ..... بندری و شیش و هشتی و .... خوند. به شخصه صدای ایشون رو دوست نداشتم. یه دفعه وسط اونهمه موزیک و رقصِ مردم در سر جاشون!!!، یکی از انتهای سالن با تندی داااااد کشید: بگو حامد بیااااااد!!!

.

.

همراه گرامی توی گوش من گفت: ببین! سالن رو درست اومدیم!

خندیدیم و گفتیم خب پسسسسس همینجاست. فقط باید صبر کنیم حامد بیاد!!!

یک توی دلم می گفت از رفتار مجری و بقیه شون مشخصه یه چیزی شده! شاید دور از جونش حامد آهنگی تصادف کرده!

......

بقیه در پست بعد

نظرات 2 + ارسال نظر
گلابتون بانو شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 13:07 http://golabatoonbanoo.blogsky.com

من منتظر قسمت دوم هستم که ببینم بالاخره بعد این همه دست و جیغ اتفاق به درد بخوری افتاد یا نه!!!!

نیره شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 14:17

این طور که معلومه این قصه آخر خوشی نداره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد