بیا دنیا بسازیم

فکرِ معقول بفرما! گل ِ بی خار کجاست؟ (حافظ)

بیا دنیا بسازیم

فکرِ معقول بفرما! گل ِ بی خار کجاست؟ (حافظ)

لب خانه من نِشین و گذر آب ببین ...

.

هر وقت مهمون میاد، براشون توضیح میدم که در صورت استفاده از سرویس بهداشتی خونه، لطف کنند و حدود یک دقیقه شیر آب سرد رو باز بگذارد و به هیچ عنوان پوستشون با آب تماس نداشته باشه. چون اول آب در حد جوش میاد، یک دقیقه بعد، کم کم خنک میشه. معمولا به سردی سرد هم نمیرسه! ... حالا فکر کن من یادم بره و مهمون قبل شنیدن توضیحات بره دستشویی. .... آشفته میاد بیرون.

.

میخوام کاهو بشورم، ظرف رو میذارم توی سینک. آب سرد رو باز میکنم و ظرف پر آب داغ میشه. از یخساز، کلی یخ در میارم و میریزم توی ظرف تا آب، خنک شه.

.

میخوام یه مشت آب بزنم به صورتم، باید بشینم منتظر تا آب خنک شه. گاهی بازم گرماش برای صورت زیادیه ولی چاره ای نیست.

.

* کلی آب در اینجا هدر میره. .... مردمان ساکن ساختمان حاضر نیستند درجه رو کم کنند. یکی دو تا مخالف در برابر چند تا موافق، کاری از پیش نمی برند. من نگران اینهمه آب و لوله های آب بیچاره ساختمونم.

.
** ماه پیش، پمپ خراب شده بود و منم طبقات بالا هستم، آب به زور میومد. حالا فکر کن اون یه دقیقه صبر برای خنک شدن آب، تبدیل به چند دقیقه شده بود. ... گفتند پمپ رو درست کردیم. ... تغییری در فشار آب پیدا نشد. آخرش مدیر ساختمون رو آوردم و شیر آب رو باز کردم و گفتم شما با این فشار آب، می تونید ظرف بشورید یا برید حمام؟! ... جلوی چشمش آب از کم فشاری، قطع شد. .... رفتند فشار پمپ رو بالا بردند. خوبه اقلا این حرف رو گوش کردند.

.
*** حالا شما بیا از صرفه جویی و از بحران آب بگو. ...

همین نزدیکی

.

مامان یه همسایه بسیار متدین داره. پسرش رو تازگیها داماد کرد. کم سن و سال. دختر هم کم سن و سال. .... سریع بچه دار شدند. دختری به نام ضحی. ظاهرا یک ماه بعد از تولد بچه، دوباره خانوم ناخواسته باردار میشن. به زودی دومی به دنیا میاد همین روزها. ...

.

مامان یه همسایه دیگه هم داره که کرمانشاهی هستند و واااااای یه خانوم دوست داشتنی. ... یه مادر خووب با دو تا بچه بسیار جالب و با ادب. ... این خانوم خیلی دوست داره که در این ساختمانی که ساکن هستند، همه خانواده ها همدیگر رو دوست داشته باشند و برای همدیگه همسایگی کنند و .... . اصلا فضول و ... نیستاااا. بسیار بانزاکت و تر تمیییییییز. ایشون میرن خونه همسایه اولی که گفتم و می بینند ضحی حالش خوب نیست و مدام گریه میکنه و آروم و قرار نداره. .... میگن چرا بچه رو برای مداوا نمی برید؟ میگن این بچه همش همینطوریه. زیادی پر سر و صداست و خوب میشه. احتمالا یه سرماخوردگی جزییه. فرداش باز این خانوم ناز به خاطر نگرانیش پا میشه میره میبینه بچه حالش بدتره و به سختی نفس میکشه و .... .

.

عصبانی میشه و میگه من این رو خودم میبرم بیمارستان. داره از بین میره. میبرنش بیمارستان تخصصی اطفال. ... متخصصین میگن ذات الریه و تشنج و ..... . بستری میشه آی سی یو و .... . توصیه میشه چون بچه است بهتره مادر پیشش بمونه. همسایه مهربون، رو به مادر جوون میکنه و میگه بدو برو پیشش. اونم میگه ابتدا نمازم رو بخونم و بعد. .... این خانوم مهربان هم عصبانی میشه و دستش رو محکم میگیره میبره پیش بچه و میگه الان واجب تر، اینه. بعدش برو نماز. .... همسایه مهربون میاد خونه اش و به قول خودش دور از چشم بچه هاش برای بچه بستری زار زار گریه میکنه. هر روز هم بهش سر میزده تا مرخصش کردند.

.

همسایه اولی، یه دختر دبیرستانی هم دارند که هر روز با یه کیف کوله پشتی که روی چادر استفاده میکرد، می رفت مدرسه. سال پیش که سوم دبیرستان بود، شوهرش دادند. داماد، کم سن و سال نیست. شغل بانکی و ظاهر خوب و معقولی داره. ... دختر از مدرسه عادی رفتن باز موند. الان دوره پیش دانشگاهی رو با افراد بزرگسال میخونه. .... موها و ابروهاش رو روشن کرده. یه بچه کوچولوی شیطون و پر انرژی که ابرو برداشته و رنگ کرده و بازم شبیه یه خانوم در دوران عقد نشده.   ...............