بیا دنیا بسازیم

فکرِ معقول بفرما! گل ِ بی خار کجاست؟ (حافظ)

بیا دنیا بسازیم

فکرِ معقول بفرما! گل ِ بی خار کجاست؟ (حافظ)

میگو

چند وقت پیش توی رفت و آمدهای علی برای ماموریت به جنوب کشور، تصمیم گرفتیم میگو از اون طرفها بخریم. ... دو کیلو سفارش دادیم و از طریق یکی از همکارهای شرکت به دستمون رسید. تمیز و آماده طبخ. من دو مدل طبخش رو توی خونه امتحان کردم و هر دوش عالی بود:

.

1- میگویی که یخش باز شده و آماده طبخ ه رو برای چند دقیقه کوتاه، توی آب جوش می ریزیم. سریع رنگ عوض می کنه. بعدش آبکش می کنیم و می ریزیم توی ظرفی که حاوی ماء الشعیر معمولی ه. چند دقیقه می ذاریم بمونه. آرد و تخم مرغ همزده و پودر سوخاری رو هم آماده می کنیم. ... میگوها رو دونه دونه اول داخل آرد و بعد توی تخم مرغ می اندازیم و بعدش توی پودر سوخاری می غلطونیم. و در آخر در روغن سرخ می کنیم.

.

* من پودرهای سوخاری مختلفی رو امتحان کرده ام. اما شدیدا یکیش رو دوست دارم که متاسفانه ریختمش توی یه ظرف دیگه و بسته بندیش رو ندارم. ولی فکر میکنم این تصویر سمت راستی باشه:

.

.

** آرد بنیه هم بد نیست. من حاضریش رو داشتم (فکر کنم بسته بندیش، همون عکس سمت چپی بالا باشه). ولی دستور درست کردنش در اینترنت هست. آرد بنیه رو باید در آب سرد ریخت. مثل ماست میشه. و فقط باید میگو رو توش زد و داخل روغن سرخ کرد. نیازی به تخم مرغ و ... نیست.

.

*** فقط یه مشکلی که موقع سرخ کردن داشتم، کوچولو بودن میگوها بود. که خب من به فکر سیخ افتادم که توی شماره بعدی انجامش دادم.

.

2- میگویی که یخش باز شده رو توی کمی آبلیمو و نمک و فلفل و زعفرون می ریزیم و می ذاریم 4-5 ساعت حسابی طعم دار بشه. بعدش توی آرد و بعد تخم مرغ و بعدش پودر سوخاری می زنیم و به سیخ چوبی می کشیم. و خیلی راحت، سیخ رو توی ماهیتابه می ذاریم. اینم یه شام سبک و ساده که برای برادرها و عروسهای گل درست کردم به این روش. جالب بود که فکر می کردند ماهی ه به سیخ:

.

.

.

* آشپزی و تزئین غذای من رو با خودتون مقایسه نکنیدهاااا. خودم می دونم زیاد تلاش نمی کنم.

تابستان من _2

1- چند وقت پیش، دیدم توی خونه و به خصوص آشپزخونه، یه حشراتی شبیه پروانه های ریز به رنگ تیره، داره زیاد میشه. حساس بدی نداشتم و گاهی با دستمال کاغذی می گرفتمشون و از شرشون خلاص می شدم. ولی خب بازم می دیدم. به ویژه وقتی خونه نبودم و برمی گشتم منزل، تعدادشون بیشتر می شد. دلیلش هم گرمای زیاد از حد خونه است. به محض ورود باید کولر با آخرین توان، ده دقیقه کار کنه تا هوا خنک شه. .. بعدش یه روز یه کرم سفید روی تخت آشپزخونه کنار گاز و سینک دیدم. دقیقا هم شبیه کرمهای توی میوه بود. با خودم گفتم شاید موقع شستن میوه ها اومده. دو روز بعدش دوباره یه کرم همون شکلی روی کاشی بالای گاز دیدم. دیگه گفتم یه خبراییه!!!

.

هر چی کابینت و کشو بود رو باز کردم ولی چیز غیر معمولی پیدا نکردم. تا اینکه گردوهای شکسته شده داخل یخچال که موقع صبحانه می خورم، تموم شد و رفتم سراغ نایلون گردوهای شکسته نشده که توی یکی از یکشوها گذاشته بودم. می خواستم سه تا دونه بشکنم و بخورم. همونجا بود که دیدم کلی از این پروانه ها یا کرمها به دیواره داخلی نایلون چسبیده اند (داخل اون تارهای مربوطه بودند که بزرگ شن و به پروانه تبدیل شن). حالا همه من رو دعوا کردند که خونه تو زیادی گرمه و باید گردوهای نشکسته رو هم میذاشتی توی یخچال.

.

2- کامکوات باز دوباره شکوفه داده!!! یعنی من نگران این درختچه های شمالی ام. کلا زمان و مکان و فصل، دستشون نیست. توی یه فضای دیگه اند و برای خودشون گل و میوه می دهند:

.

.

3- سگ همسایه دیگه ساعتهای متمادی پارس نمیکنه. البته ظاهرا تعدادشون زیادتر شده. حداقل من صدای دو تا سگ غول رو شناسایی کرده ام. گاهی یه نیم ساعت پارس می کنند و صداشون قطع میشه. شنیده ام سگها رو باید طی روز کمی باز نگه داشت و پیاده روی برد. نمی دونم صاحبش اینکار رو میکنه یا نه. بیچاره حیوون. از وقتی سر و صداش کم شده، نگران خود حیوونه هستم که عمرش کوتاه نشه.

.

4- یه هشت پا دیدم. این شکلی:

.

.

گفتم وااااای چه گوگولیه. ببافمش. نمی دونم چرا دقیقا رفتم سراغ کاموایی که رنگش به رنگ هشت پای واقعی، نزدیکه. نتیجه اش این شد که ترسناک شه. دو مدل چشم گذاشتم ولی خب همه به چشمهای عکس اولی، رای مثبت دادند:

.

.

.

هنرهای عروس گل شماره 2 رو هم بذارم. برای کسایی که وقت و حوصله دارند، خیلی برای هدیه دادن مناسبند. اینقدر هم مدل و الگو توی فضای مجازی هست که نگو. البته خارجی! نه ایرانی. :

.

.

.

5- این بچه روی پشت بام دوچرخه سواری میکنه:

.

.

تابستان من

1- سگ همسایه یادتونه؟ همچنان به پارس کردنهای شبانه و روزانه اش ادامه میده. چهارشنبه ساعتهای یازده شب بود که به خاطر پارسهای مدااااااومش، خواب نداشتم. از ساعت 5 عصر تا اون موقع یه بند داشت هاپ هاپ های بلند و ترسناک می کرد. یه سر و صدایی توی راهروهای آپارتمان شنیدم و فهمیدم یکی از واحدها اومده دم در خونه مدیر ساختمون و داد و بیداد میکنه که ما چه گناهی کردیم که اومدیم اینجا زندگی کنیم، زنم مریضه، میگه اگه شماها نمی تونید، خودم برم رسیدگی کنم. هر چی مدیر ساختمون سعی کرد آرومش کنه، نشد. فرداش فهمیدیم دو تایی رفته اند دم خونه ی ویلایی. اول با زبون خوش. بعدش اون آقاهه که عصبانی بوده، با صاحبِ خونه ویلایی جر و بحثش شده و خلااااصه، آقاهه گفته چاردیواری، اختیاری!

.

نتیجه نهایی: استشهادنامه نوشته شد و ما هم امضا فرمودیم. ببینیم بعد از دو ماه، کلانتری و پلیس و ... آیا وارد ماجرا خواهند شد؟ اگر بله، اقدام مقتضی چند ماهِ دیگر خواهد بود؟! فعلا من شبگرد خونه ام. ......

.

2- کامکواتی که عید خریدم یادتونه؟ :

.

.
میوه هاش رو همون موقع چیدم و خوردم. البته بعد از کلی استخاره که آیا بخورم آیا نخورم؟ (آخه خوشگلیش به میوه های نارنجیش بود). الان یه عالم شاخ و برگ جدید پیدا کرده و درختی شده واسه خودش. چند هفته پیش، شکوفه داد:

.

.
اینقدر ذوق زده بودم که هر روز می رفتم کلی نگاش می کردم. بعدش شکوفه ها تبدیل به میوه های کوچولوی سبز شد. و منم به انتظار نارنجی شدنشون نشستم. که دوباره شکوفه داد!!!!! ترسیدم گیاه بیچاره، قاطی کرده باشه. آخه شکوفه ی دوباره، در حالی که داره میوه اش بزرگ میشه، چه معنی میتونه داشته باشه؟

.

میوه های سبز کوچولوش در کنار شکوفه های سفیدش که داره باز میشه:

.

.

.
عکسش رو واسه عمه ام که کامکوات داره فرستادم. گفت عادی ه!!! حالا میوه هاش که نارنجی شد، یه عکس می ذارم.