بیا دنیا بسازیم

فکرِ معقول بفرما! گل ِ بی خار کجاست؟ (حافظ)

بیا دنیا بسازیم

فکرِ معقول بفرما! گل ِ بی خار کجاست؟ (حافظ)

عینک رنگی رنگی

عینکم رو داده بودم مامان ببره عینک سازی تا شیشه جدید بندازند. (قبلی ه، حسابی خش شده بود). ... حالا که آماده شده و زده ام به چشم، در کمال ناباوری، اطرافیان به من گفتند که عدسی سمت چپ، آنتی رفلکس سبز ه. و عدسی سمت راست، آنتی رفلکس تقریبا بنفش مانند ه!!! ... نمی دونم باید چه احساسی داشته باشم به خاطر چنین اشتباه بزرگی!

* برای کساییکه با آنتی رفلکس، آشنا نیستند، بگم که: یکی!!! از ویژگیهای خیلی خوبه این عدسیها، ضد بازتاب نور بودنشون ه و ضمن زیبایی، دید شفاف‌ تری می ‌دهند. یه همچین تصویری:

وقتی از پهلو و با کمی زاویه به عدسیهای دارای پوشش آنتی رفلکس نگاه می کنید، می بینید که همه این عدسیها ته رنگ جزئی دارند که برخی سبز و بعضی هم به همین رنگ بنفش مانند یا زرد یا آبی دیده می شوند. که همون سبز، متداول ه. و رنگهای دیگه، معمولا فانتزی ه. مال این خانوم، سبز ه:

غرب ایران

این نوشته رو اردیبهشت نوشتم به یادگار:

اردیبهشت پاشدیم رفتیم کرمانشاه. از رفتن، مسیر آبی رو طی کردیم. و از برگشتن، مسیر قرمز:

- اسم بعضی شهرها جالب بود: آب گرم، آب سرد، بی آب، آب باریک، پلنگ آباد، ....

- در همدان، رفتیم گنج نامه، نهار دستپخت سارا خانوم میل کردیم. اونجا پشت سرهم هی سنجاب دیدیم. اینقدر تند حرکت می کردند که نشد عکس بگیرم. یکی هم گرفتم ولی بعدش فهمیدم دوربین روی حالت افکت آبرنگی بوده : + 
- وقتی به استان کرمانشاه می رسید، کوهها این شکلی میشن: سنگگگگگگگ +

- رفتیم سمت پاوه. سر راه، غار قوری قلعه رو دیدیم. بزرگترین غار آبی آسیاست. در شهرستان روانسر، روستای قوری قلعه. قدمت غار، 65 میلیون سال پیش مربوط به دوران دوم زمین شناسی (مزوزوئیک) می باشد:

- این پرنده بزرگ رو یهویی دیدم. زود از دستم در رفت:

- پاوه شهر عجیبی بود! طبقه طبقه روی کوه. هی پیچ می خوردی میرفتی طبقه بعدی با شیب زیاد. نهار رو در هتل چهار ستاره اونجا خوردیم. .. ازین فیلمهای کابویی تگزاسی دیدید که دوربین از کنار پای آقاهه فیلم میگیره و بادی در شهر می وزه و خاکی بلند میشه و هیچچچچچ موجود زنده ای در شهر نیست؟ ..  وقتی ما از ماشین پیاده شدیم، جلوی هتل ارم پاوه، همچین بادی می وزید و هیچچچچچ موجود زنده ای یافت نمیشد. فکر کردیم، هتلش متروکه است و منصرف شدیم. یهو یه آقاهه از توی هتل اومد بیرون و خلاصه ما رو برد داخل لابی. ... اصلا شبیه هتل 4 ستاره نبود. خلوت ... مرموز ... با آقاهای کرد که سیبیلهای پرپشت و بزرگی داشتند و ما رو نظاره می کردند. رفتیم رستورانش. هیچچچچکی نبود. یه پسر با شلوار کردی و دمپایی اومد. دستش یه خودکار بیک با یه ورقه کاغذ کوچولو بود. گفت چی میخورید؟ بدون فکر کردن و بدون سوال کردن که اصلا منو دارید یا نه؟، هر سه نفر گفتیم جوجه کباب. .... جوجه کبابش عالی بود! ...

- مسیر کرمانشاه به کامیاران و سنندج، بسیاااار تحسین برانگیز بود. کمتر حرف می زدیم و بیشتر چشم شده بودیم. گل و شقایق، فراوون بود: + و +

و در آخر، چند تا عکس از طبیعت مسیر: (1) و (2) و (3)

* در کل در شهرهای کردنشین ایران، حس خوبی داشتم. حس خوبی از زیبایی و برکت سرزمینم در وجودم تزریق شد. حس خوبی از مردمان با جرات اون خطه، گرفتم. مردمانی که در ابتدای شهرهاشون، عبارت "به شهر پیش مرگان کرد خوش آمدید" رو نوشته بودند. با همراهان محترم مدام سر سیبیل و آقایون کُرد، شوخی داشتیم.

** در پایان، این تصویر رو میذارم تا شماها خودتون به نکته اش! پی ببرید: +

تغییر

دیدم بعضی از بلاگفایی ها دارن اسباب کشی می کنند. اولش فکر کردم نیازی به این کار نیست. ولی پیغام بلاگفا برای صبوری کردن بر مشکلی که براشون رخ داده، خیلی طولانی شد. ... خب منم به این خیل نیمه عظیم پیوستم و الان اینجام! .... و برام فوق العاده جالبه که با همه عدم انعطاف پذیریم، با این جا به جایی خوب کنار اومدم. (البته دو هفته مقاومت کردم)  ... .

سلام بر تغییر