یک مسیری رو باید سوار اتوبوس بشم. اولین ایستگاه (مبدا همه اتوبوسها) سوار میشم. اولین مسافرها وارد میشوند و پس از پر شدن صندلیها، اتوبوس راه می افته. کنار ایستگاه اتوبوس، ایستگاه تاکسی و شخصیها هم هست. بعضی وقتها من و برخی مسافرین که عجله نداریم، با دیدن صندلیهای پر شده، دیگه وارد اتوبوس نمیشیم و می ایستیم تا این اتوبوس بره و سریعا سوار اتوبوس بعدی میشیم. 5 دقیقه بین رفتن و اومدن اتوبوس بعدی، فاصله است. متاسفانه برخی از افراد مسن و کسایی که مثلا مشکل دارند در حرکت و یا کلی وسیله همراهشونه یا ...، با وجود دیدن اتوبوس پر، بازم سوار میشن و حاضر نیستند 5 دقیقه صبر کنند و سوار ماشین بعدی بشن. حتی حاضر نیستند تاکسی رو برای رفت و آمدشون انتخاب کنند.
یکبار که اتوبوس پر بود، صبر کردم و در اتوبوس بعدی نشستم، چند تا خانوم مسن بی توجه به پر بودن اتوبوس، سوار شدند و دو دقیقه حرف نزدند و بعدش یکیشون سر درد دلش باز شد که: "واقعا آدم چی میتونه بگه؟ من و شماها (بقیه مسنها) سر پا بایستیم و خیلی آدمهای سالم، نشسته باشند"! .... اولش کسی توجه خاصی نشون نداد. ولی چون همه شون حرفهای اون خانوم رو مدام تصدیق می کردند و هر کدوم نظرات مشابه می دادند و خاطراتشون از این مساله رو تعریف می کردند، یه خانومی که مثل من، اتوبوس قبلی رو سوار نشده بود و صبر کرده بود تا سوار این اتوبوس بشه، بلند شد و با ناراحتی گفت بفرمایید بشینید. .... اونها هم همش میگفتدن نهههههه ما منظوری نداشتیم و ..... .
* میگن از آدمهایی که رفتارشون، باعث رنجشتون میشه، تشکر و سپاسگزاری کنید. چون دقیقا به ما نشون می دهند که چطور آدمی نمی خواهیم باشیم. ....
سلام سارائی! صبحت به خیر...
حق با توئه... باید به حقوق شهروندی همدیگه احترام بذاریم...
آآآآآما! مسن تر ها همیشه احترامشون واجبه!
فقط 5 دقیقه باید صبر شه!!!
... اون که بله، همیشه!!! مسنها احترامشون واجبه. ...
بعد یه عده هم که خبر ندارن به این مسن ترها حق میدن.والا من یه بار بخاطر پسرک ماشین. و پارک کردم وچند ایستگاه مترو سوار شدم هیچ کسی دلش نیومد یه صندلی به من تعارف کنه.تا وقتی که بطور خودکار یه عده پیاده شدند !
مشکل من همینه. یه وقتی هست که شما گزینه ای برای انتخاب نداری.
بین ایستگاهی، خب حق انتخاب برای مادر و کودک یا افراد مسن و ... نیست. مجبورند سوار شن.
ولی اولین ایستگاه، .... یه کم زور داره واسه آدمی که اونم خسته است. اونم شاید ساعتها سر پا بوده و منتظر شده تا صندلی خالی گیر بیاره.