دیشب (جمعه) در حالی که خمیازه می کشیدم و می گفتم دیگه وقت خوابه، متوجه صدای تق تق بارون شدم و توی دلم گفتم به به نعمت خدا. ... خلاصه خوابیدم. صبح بیدار شدم که زود صبحانه رو بخورم و بزنم بیرون از خونه. گفتم بذار پرده های سالن رو بزنم کنار و آب و هوا رو رصد کنم! ... دیدم وااااااای پشت پرده، آب داره چیک چیک میریزه کف سرامیک و سقف خیس ه و واااای پرده ها مرطوبند و .... . کاشف به عمل اومد که منبع آبی چیزی توی پشت بام، سوراخ شده از دیشب و صدای اون بوده که من فکر کردم بارونه! ..... مبلها و فرشها رو کشیدم یه طرف. خدا رو شکر خیس نشده بودند. فقط حال پرده ها خوب نبود که سریعا چند تا ماشین لباس شویی زدم و تازه الان نشستم تا نفسی تازه کنم. ساعتها آب رفته و شوفاژخونه پر آب شده! .... به خیر گذشت تا حدودی!
.
خب من زودی یه عکس بذارم و برم سر تمیز کردن شیشه ها و پنجره. ... چند روز پیش به عروس گل شماره 2 گفتم سال 95، سال چیه؟ گفت میمون. منم گفتم چه میمون و فرخنده! ولی حالا میمون از کجا بیاریم آخه واسه سر سفره. گفت بیا ببافیم. نتیجه سرچ های بنده این میمون ملوس می باشد:
.
.
اینم لینک الگو و نحوه بافتش. (فکر کنم فیلترشکن بخواد). خیلی آسونه. من که شروع کردم!
وای خدا رو شکر که بازم زود متوجه شدید و خونه بودید...
میمونه هم خیلی خوشگله
شدیدا شانس آوردم!
البته نم داده!!!
ولی میشد بدتر شه و مبل و فرشها درگیر شن که نشدن خدا رو شکر.
چقده قشنگه
