بیا دنیا بسازیم

فکرِ معقول بفرما! گل ِ بی خار کجاست؟ (حافظ)

بیا دنیا بسازیم

فکرِ معقول بفرما! گل ِ بی خار کجاست؟ (حافظ)

تجارب من از درمان

1- به خاطر چکاپهای دوره ای، تحت نظر هستم و به جراحم سر میزنم. از همون روزهای اول برای اینکه با واقعیت روبروم کرده باشه، خیلی توضیحات پزشکی به من داد. خیلیهاش ناامیدکننده بود! درصدهای خطر و ریسک و تکرار این وضعیت و حالت خاصی که برای من پیش اومده بود و نتایج آزمایشگاه و ... . این هفته که رفتم، گفت همزمان با تو و اتفاقاتی که برات افتاد، چند تا بیمار دیگه هم داشتم که مشابه تو بودند. ..... منم که خدا رو شکر اوضاعم روبراه تر شده، با خوشحالی گفتم اونها هم مثل من بهترند؟ .... گفت نه متاسفانه. فقط تو بهتر شدی و یکیشون به شدت از لحاظ روحی به خاطر مشکلاتی که الان داره، تحت فشاره و مدام تحت درمانهای عجیب و غریب ه که ............ . ازم خواست براشون دعا کنم. ....

.

همون قدر که احتمالش هست خدا فرصت دوباره لبخند رو بهت بده، احتمالش هم هست به سختی امتحانت کنه. ....

.

2- رفت و آمدم به مرکز درمانی، کلینیک، آزمایشگاه، داروخانه و ... خیلی زیاد بوده این چند وقت. تجربه ام از اینهمه رفت و آمد:

.

الف) اعتماد مطلق نداشته باشید. خودتون دوباره همه چیز رو چک کنید. برگه ها، نسخه ها، فیشها و ...

ب) اگر ابهامی براتون وجود داره سوال کنید ازشون. کسی اطلاعات بدون درخواست در اختیارتون نمیذاره.

ج) به سختی ازشون "نمیدونم" یا "بلد نیستم" خواهید شنید.

د) اغلب کادر درمانی (نه همه)، دیدن بیماران براشون تکراری ه. سعی کنید براشون تکراری نباشید!!!

.

یک بار متخصص برام آزمایشی درخواست داده بود که از بس تکرار کرده بود، حفظ بودم چیه. وقتی متصدی آزمایشگاه هزینه اش رو گفت، پرداخت کردم ولی به شک افتادم چرا گرونتر شده در عرض چند روز؟! نگاهی به فیش صادر شده انداختم و دیدم یه آزمایش دیگه رو که مال یه مشکل دیگه هست برام زده! که سریع بردم و تصحیح کرد.

.

یه مورد دیگه بود که هزینه اش تقریبا دو میلیونه و بیمه هم تقبل نمیکنه. متخصص با من کلی حرف زده بود که به چه دلیلی برات بهتره این رو انجام بدهی. اطلاعات داده بود و حدود هزینه رو گفته بود و آخرشم گفت می تونی انجام ندهی. بعدش هم انگلیسیش رو توی اینترنت سرچ کردم و اطلاعات تکمیلی بدست آوردم و آروم شدم وقتی فهمیدم میتونه چقدر خیالم رو راحت میکنه. توی یه آزمایشگاه معروف نشسته بودم تا نوبتم بشه. یه مراجعه کننده اومد که همین مورد رو میخواست انجام بده. (فقط صدای گفتگوشون رو می شنیدم). پرسید هزینه اش چقدره؟ مسئول آزمایشگاه گفت دو میلیون. صدای این شخص هم با تعجب رفت بالا و گفت: دو میلییییییییییییییون؟!!!! واااای مگه این چه کاری هست و .... . دریغ از مسئول مربوطه که یه راهنمایی کوتاه کنه و نگرانی و استرس رو از دوش طرف برداره. اونم سریع اونجا رو ترک کرد.

.

یه دارویی بود که اورژانسی برام تجویز شده بود و هر چی گشتم پیدا نکردم. گفتند برو هلال احمر شاید پیدا کنی. حتی اون موقع با تهران هم در تماس بودم که اونجا هم همزمان برام دنبال بگردند. وضعیت فکریم بهم ریخته بود و نتایج بد آزمایشات توی دستم بود و رنگ به چهره نداشتم. به خاطر عمل هم راحت راه نمی رفتم و مجبور بودم لباس توی خونه ایم رو به تن کنم. زمستون بود و یه کاپشن قدیمی بلند داشتم که برای شرایط بعد از عمل و سرما خیلی مناسب بود. ولی خب تیپ و قیافه ام داغون بود. البته برام اهمیتی نداشت. توی یه داروخانه پیداش کردم و سه چهار روز بعد دوباره نتایج آزمایشها بد اعلام شد و دوباره گفتند این دارو رو بگیر. با همون قیافه داغون گشتم و باز هیچ جا پیدا نشد. یه داروخانه گرون فروشی هست که خانوادگی توش پا نمیذاریم. بس که ........ . مجبور شدم برم اونجا. گفت داره ولی دو برابر قیمت میداد. بهش گفتم آقا من همین چند روز پیش به نصف قیمت خریدم. ... اینقدر ازش متنفر شدم که اومدم بیرون. هوا سرد بود بیرون داروخونه گریه ام گرفت. اشکام رو پاک کردم و رفتم داخل. آقاهه گفت خانوم حالا شما برو بگرد، شاید جای دیگه ای داشته باشه. گفتم آقا یه نگاه به وضع من بکنید، من اصلا شرایط دارم که برم دور شهر بگردم؟ پول رو گذاشتم روی میزش و دارو رو گرفتم. دیگه هم پام رو اونجا نذاشتم.

.

تازگی رفته بودم داروخانه. با دیدن نسخه، هی دفترچه رو دست به دست به همدیگه می دادند و یواشکی از هم می پرسیدند این چیه؟ حالا متخصص مربوطه، خوش خط هم می نویسه. یه مارک خارجی کمیاب نوشته بود و قبلا به من گفته بود ارزونترش ایرانی هم هست. .... چند تا داروخانه در پاسخ به من، می گفتند نه ما این رو نداریم. ..... من دیگه کلافه شدم که اصلا ایرانیش هم ممکنه نباشه. توی یه داروخانه گفتم خب ایرانیش رو ندارید؟ یه مکثی کرد و گفت نه نداریم! منم با تعجب همونجا توی ردیفهای پشت سرش ایرانیش رو دیدم. چون دنبال خارجیه بودم، اومدم بیرون. داروخانه بعدی یه چیزی آورد که مال یه مشکل دیگه بود و منم بهش گوشزد کردم. داروخانه بعدی بعد از کلی مشورت با اطرافیانش، گفت نداریم. گفتم باشه ایرانیش رو بدهید. مِن مِن کرد و آخرش گفت اصلا این چی هست که شما ایرانیش رو می خواهید؟!

.

زمانی که بیمارستان بستری بودم، یه خانومی میومد و مثلا کمک می کرد راه برم یا اگر حالم بهم میخورد میومد کمکم میکرد و لباس تمیز به من می پوشوند. خیلی بدون انعطاف رفتار می کرد. یه بار که اومد کمکم کنه برم دست و صورتم رو بشورم، با محبت از زحماتش تشکر کردم و گفتم علی همیشه میگه ماها حتی یه لحظه حاضر نیستیم بیاییم جزو کادر درمانی باشیم و هرررررررر روز، کارمون توی بیمارستان باشه. پوزخندی زد و گفت اونم با چه حقوقی!!! گفتم دقیقا همینطوره. ولی من و عزیزانم برای شما و عزیزانتون از ته دل دعا می کنیم و مطمئنم این دعاها یه روزی خیلی ارزشمند تر از پول، عمل میکنه. ...... بعد از این مکالمه رفتار این خانوم به شدت تغییر کرد و تا لحظه آخری که اونجا بودم با مهربانی باهام رفتار کرد. موقع خداحافظی هم یواش گفت دعامون کن. ....

.

*

الف) اعتماد مطلق نداشته باشید. خودتون دوباره همه چیز رو چک کنید. برگه ها، نسخه ها، فیشها و ...

ب) اگر ابهامی براتون وجود داره سوال کنید ازشون. کسی اطلاعات بدون درخواست در اختیارتون نمیذاره.

ج) به سختی ازشون "نمیدونم" یا "بلد نیستم" خواهید شنید.

د) اغلب کادر درمانی (نه همه)، دیدن بیماران براشون تکراری ه. سعی کنید براشون تکراری نباشید!!!

نظرات 6 + ارسال نظر
خانومه خونه یکشنبه 13 تیر 1395 ساعت 14:23 http://ladyhome1.persianblog.ir/

این همه مسایل وتجارب بخاطر همون موضوع ساده ای که ایمیلی بهم گفتی ؟

آره. در صورت بهبودی، در مراحل بعدی هم نیاز به مراقبتهای مضاعف هستش که خب اغلبشون هزینه زیادی دارند.

البته عاملی که باعث این اتفاق میشه، مهم ه.
ممکنه برای هر کسی پیش بیاد این اتفاق.
ولی عاملی که باعثش شده رو باید پیدا کنند. در مورد برخی آدمها این عامل، موجب میشه تا آخر عمر این مساله براشون تکرار بشه.

نیره یکشنبه 13 تیر 1395 ساعت 21:01

ان شاالله هرچه زودتر خوب بشید
متاسفانه اوضاع درمان اصلا خوب نیست. خدا هیچکس رو اسیر بیمارستان ها نکنه
خصوصی ها هم ادم رو چپ و راست تیغ میزنن و دولتی ها هم که انگار دور از جون موش ازمایشگاهی دیدن. ارزشی برای وقت و جون رمدم قائل نیستن.

ممنونم. خدا رو شکر بسیار بهترم.
یه ترس بدی در خانواده من هست که بری بیمارستان، دیگه بر نمیگردی!!!
دلیلشم فوتهای پی در پی عزیزانمون بودش.
واقعا خدا دشمن آدم رو هم بیمارستان نبره!!!

پنجره چوبی دوشنبه 14 تیر 1395 ساعت 10:50 amir365.blogfa.comhttp://

چقدر ترسناک!

برای عمل جراحی پدرم چند روز همراهش بودم تو بیمارستان، آقایی بود کنار تختش که عمل سنگ کلیه داشت
میگفت وقتی آمپول بیهوشی رو زد شنیدم دکتر به پرستار گفت حالب راست! نگو این بنده خدا کلیه سمت چپش سنگ ساز بوده
خلاصه تو همون حالت پیشا بیهوشی فریاد زده حالب چپ و از هوش رفته!

ماجرایی که تعریف کردید هم ترسناک بود!

من یه کتاب می تونم بنویسم از این دورانم.
ولی خلاصه اش اینه که اونها هم اشتباه می کنند به راحتی. و دیگه باید دید خدا اون زمان، تمایلی به بردن جسم بیمار داشته یا نه!

محسن چهارشنبه 16 تیر 1395 ساعت 19:28 http://myclavers.blogsky.com

سلام. ان شاالله هرچی زودتر به بهبودی کامل دست پیدا کنید.

سلام
سپاس از دعای خوبتون

داش آکل یکشنبه 20 تیر 1395 ساعت 11:36

سلام، انشالا که زودتر بهبودی کامل رو بدست بیارید. ممنون که راهنمایی کردین، واقعا اشتباه پزشکی زیاده و اون وسواس لازم رو ندارند.

سلام
ممنونم دوست گرامی

سلامت باشید همیشه

بهاره چهارشنبه 3 شهریور 1395 ساعت 10:45 http://myyass.blogsky.com

خدای مهربونمون همه بیماران رو شفا بده انشاالله
دعا می کنم همیشه سلامت باشید

ان شاالله

مرسی خانومی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد