بیا دنیا بسازیم

فکرِ معقول بفرما! گل ِ بی خار کجاست؟ (حافظ)

بیا دنیا بسازیم

فکرِ معقول بفرما! گل ِ بی خار کجاست؟ (حافظ)

سفرنامه کرمان - قسمت اول

نوشته های این پست رو برای راهنمایی مسافرینی می نویسم که می خواهند یکی دو روز به کرمان سفر هوایی داشته باشند. قبل از سفر خیلی سرچ کردم ولی متاسفانه سفرنامه ای که کمک کنه زمان بندی مناسبی برای گردش داشته باشم، پیدا نکردم. همونطور که خودم هیچوقت فکر نمی کردم یه روز برای گردش و تفریح، کرمان رو انتخاب کنم، گویا بقیه مردم هم همینطوری اند!!! (با کمال تاسف البته!). رفتن منم به انتخاب خودم نبود وگرنه شاید برای همیشه خودم رو از زیبایی ها و آرامش این سفر محروم می کردم.

.

هفته پیش، یه نمایشگاهی در کرمان برگزار شد. از طرف شرکت، بلیط و هتل رزرو شد و خوب منم دیدم یه مسافرت رایگان، دیگه فکر کردن نداره، چمدون رو بستم. شهر کرمان، خیلی شبیه سبزوار بود. فقط بزرگتر، با خیابونهای عریض تر. بدون ترافیک. با هوای صااااااف. آسمان آبیییییی با ابرهای سفییییید. نفس عمیق می کشیدم و باورم نمیشد هجوم اکسیژن رو. ساختمانها خیلی بلند نیستند، آسمان پنهان نمیشه ....

.

در مورد هتل: هتل پارس، هتل پنج ستاره خوبی بود. تمیز و آروم. .. عصرها موسیقی زنده (پیانو) در لابی نواخته میشد. و مهمانها یا مردم از خارج هتل می آمدند و در لابی، سفارش نوشیدنی و کیک و ... از کافی شاپ هتل می دادند و در محیطی آروم، به گفتگو مشغول می شدند. بسیار دلپذیر بود. ویژگی برجسته لابی هتل، تابلوهای "پَته" بسیااااار زیبایی بود که قاب شده و به دیوارها نصب شده بودند. پته از صنایع دستی کرمان ه. و متاسفانه خیلی هم گرون ه. توی بازار، مدلهایی که می پسندیدم، کمتر از یک در یک متر بود، قیمتش 450000 تومن به بالا. و هر کاری کردم خودم رو راضی کنم مدلهای کوچکتر و کم کار تر رو بخرم، دلم نیومد. چون اصلا جذابیت مدلهای گرون تر رو نداشتند. اینها مال لابی ه:

.

.

.

.

.

تجربه ام از تاکسی و آژانس این بود که حتما از آژانس هتل استفاده شه. از جلوی هتل، برای رفتن به شهر کوچک "ماهان" که در 40 کیلومتری کرمان ه و "باغ شاهزاده" کنارش قرار داره، سوار تاکسی دربستی شدیم. شدییییدا بوی دود و سیگار و ... میومد و راننده خیلی ..... بود. به جای سه نقطه، کلمه مناسبی ندارم. اینجا کرج آدمهایی در خیابون هستند که از چهره، لباس یا راه رفتنشون بر میاد که معتاد باشند. (حالا شاید هم نباشند) ولی در عرف، آدم این برداشت رو میکنه. حالا توی کرمان، سوار سه تا تاکسی شدم، و هر سه راننده این حس رو به من دادند که اوضاع عجیبی دارند و داخل ماشین، واقعا بوی دود، آزاردهنده بود.

.
لهجه کرمانی، بامزه است. و عزیزان همکار کرمانی که لطف داشتند و توی اون چند روز، گاهی ما رو اینور اونور می بردند، از شوخیهایی که با مردم و لهجه کرمانی میشه برامون مثالهای خنده داری می گفتند. البته ما هم از لهجه مشهدی و خراسانی و آذری و مردمانشون براشون جمله های جالبی گفتیم. یه راننده ای که ما رو برد ماهان، میگفت شما تهرونی ها (علاقه به تلفظ "الف" ندارند و تبدیل به "و" می کنند و کلا "و" رو زیاد اضافه کلمات و حرفهاشون می کنند)، حاضر نیستید یه هزار تومنی اضافه بدهید. ... به محض راه افتادن تاکسی، فهمیدم ماشینش درب و داغون ه. وسط راه خراب شد. و به هر زحمتی بود، ما رو رسوند به باغ شاهزاده. هوا به قدری خنک و ابری بود که من داشتم پَر در می آوردم. (کلا باغ شاهزاده در بَرِ کوه قرار داره و هواش سرده. حتما نیاز به لباس مناسب هست). من با کاپشن، گرم بودم. ولی دستکش هام رو یادم رفته بود و توی باغ یه جاهاییش دیگه انگشتم نای فشردن شاتر دوربین رو نداشت!!!

.

این عکس، مال مسیر ه که از داخل ماشین گرفتم. آسمون در حال تیره شدن بود و البته آخرش هم به برف و بارون نم نم کشید که محشر بود:

.

.

من با دیدن کاجهای همیشه سبز، دیوارهای کاهگلی و کلا رنگ قهوه ای روشن بناهای قدیمی و کویر و بیابون و ترکیبش با آبی و آبی فیروزه ای، دست و دلم میلرزه. بس که عظمتشون آدم رو میگیره. این ورودیه باغ ه. باغی که سال 1257 هجری شمسی توسط نوه ناصرالدین شاه واسه تفرج و گردش شخصی ساخته شده. مساحتش 75000 متر مربع ه:

.

.

.

و نکته جالبش سیستم آبرسانیش ه. که بطور طبیعی و فارغ از هر گونه مصالح جدید و فن آوری روز از کوههای ماهان تامین میشه. یعنی همینجور آب سرررررررد و خروشان از اون بالا میومد و مسیرهای زیبای ساخته شده رو طی می کرد و از باغ خارج میشد. به غیر از ما، فقط چند تا توریست آلمانی اونجا بودند و واقعا سکوت بود و خلوتی و خلوتی و خلوتی و خدا. ... بعضی وقتها از زیبایی و عظمت و آرااااااااامش اینجور جاها و زحمت معمار و کارگران و صد البته خدای بالای سر، حالم دگرگون میشه. دوست داری سجده کنی به خداوند. برای من، کمتر از مسجد و خانه خدا نبود. دیگه آدم باید چیا ببینه تا سر تعظیم فرود بیاره نزد خدا. ... خیلی ها به من گفته بودند این باغ رو باید عید و تابستون بری که هوای خنکش، لذتبخشه و طراوت و شادابی گلها و درختانش، هر آدمی رو به وجد میاره. اما من به جرات میتونم بگم زمستونش هم عااااالی بود. چشمها رو باید شست و جور دیگر باید دید.

.

.

.

این همراه ما، قبلا این باغ رو اومده بود در هوای خوبش البته و همراهانش چند تا آقا بودند. و از قبل همش می گفت قشنگه ولی خاص نیست، چیزی نداره، یه عمارت و یه رستوران داره کنارش و ... . و مدام می گفت اگه کارهای شرکت زیاد بود و نشد اونجا رو ببینیم، یه وقت ناراحت نشی! چون چیز خاصی نیست و ... . ولی آخر سفر به کرمونیهای میزبان می گفت بهترین جایی که توی این سفر رفتم باغ شاهزاده بود. منم همش می گفتم به خاطر همسفرت بوده!!!  بس که خندیدیم و دویدیم و عکاسی کردیم و یخ کردیم و زیر بارون و برف، از روی مسیرهای آب پریدیم.

.

راننده تاکسی گفته بود توی یکی از ساختمانهای کنار باغ، رستوران هست ولی قیمتهاش یه کم بالاست. ولی با دیدن منو و قیمتها، من که تعجب کردم. خیلی هم مناسب بود. بزقورمه رو هم که اینقدر توی کرمان معروفه خوردم ولی به نظرم چیز خاصی نبود. برای یه بار امتحان می ارزید. خارج و داخل رستورانش:

.

.

.

.

.

بقیه اش در پست بعدی انشا ا..

نظرات 2 + ارسال نظر
نیره دوشنبه 3 اسفند 1394 ساعت 12:45

کرمان واقعا شهر قشنگیه. خوب شد رفتی
قیمت غذا معمولا توی شهرستان ها پایینه. به خاطر ارزون بودن کرایه مغازه و مواد اولیه

بسیار زیبا بود. به همه توصیه می کنم.
زندگی توی شهرستان، اصلا راحت تره. متاسفانه همونطور که اونها تاب تحمل تهران رو ندارند، ماها هم تاب زندگی توی سادگی و بی زرق و برقی اونها رو نداریم!!!

عطیه یکشنبه 9 اسفند 1394 ساعت 12:02 http://zendegi-va-porharfi.persianblog.ir/

سلام بر کرمان گرد عزیز...
چه سفرنامه ی دلنشینی... چه عکسایی... حیف نمیشد روشون زوم کرد
همینجور دورا دور هم معلومه که چه زوج دلنشین و مهربونی هستین.

عزیزم!
مرسی از محبتت.
امیدوارم شبیه عطیه و آقا رضا بشیم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد