بیا دنیا بسازیم

فکرِ معقول بفرما! گل ِ بی خار کجاست؟ (حافظ)

بیا دنیا بسازیم

فکرِ معقول بفرما! گل ِ بی خار کجاست؟ (حافظ)

ژن ارثی

توی خواب، حرف میزنم. یا بین خواب و بیداری، حرفهایی به اطرافیان میگم، که در ارتباط با موضوع خوابمه و چون اونها در جریان خوابم نبوده اند، براشون نامفهومه. هر چی بیشتر حرف بزنم، خواب، بیشتر از سرم میپره و هوشیارتر میشم و متوجه موقعیتم خواهم شد و بدون حرف، میرم می خوابم. (چون نایی ندارم با حالت خواب و بیداری عذرخواهی کنم و بخوابم). یک بار بابا پول یک چیزی رو جلوی من حساب کرده بود و هرچی میگفتم دیگه این یکی رو نمیذارم حساب کنی، کوتاه نمیومد. به ویژه که علی هم به شدت مخالف بود و بابا رو راضی کرد که خودم حساب کنم. .... یک هفته بعدش از خواب بیدار شده بودم و توی تاریکی بلند بلند کسی رو توبیخ میکردم که نه نه نباید حساب کنی! این یک مساله شخصیه و خصوصیه.

یا یک بار پاشدم همه چراغهای پر نور رو روشن کردم و زل زدم به سقف. بدون حرف. در پاسخ به این سوال که سارا زده به سرت؟! ... گفتم: "هیچکی حالیش نمیشه من چی میگم. من دارم سقف!!! رو نگاه می کنم. می فهمی یا نمیفهمی؟ ... نمی فهمی دیگه. در نتیجه باهات بحث نمیکنم. نمی تونم افکار توی سرم رو بریزم بیرون تا تو بفهمی!". ................ فردا صبحش هیچیش یادم نبود. .. یه چیزهایی یادم میومد ولی با اصل ماجرا فرق داشت. یادم میومد که بیدار شده بودم و یه کاری انجام دادم (چه کاری؟ یادم نبود) که از نظر خودم خیلی عقلانی بود و در قبال اون کار عقلانیم، مواخذه شده بودم و خوابیده بودم.


زمانی که داداش بزرگه رفت سر خونه زندگیش، همسرش گاهی می گفت ایشون در خواب، حرف میزنه. والله تا زمانی که مجرد بود، من صدای حرف زدنش رو نشنیده بودم. شایدم خوابم سنگین بوده. متاسفانه شغل برادرم طوریه که همیشه باید در دسترس باشه. تلفن پشت تلفن داره. باید دستورات لازم رو بده و اونها هم انجامش نمی دهند و این باز عصبانی میشه و هر کسی هم کار اشتباهی بکنه، برادر بازخواست میشه. واسه همین فکر و روح و جسمش مدام درگیره. مشخصه که همچین آدمی اگه بخوابه، خوابهای پر تنشی میبینه. عروس گل شماره 1 تعریف می کرد یکی از سر کارگرهایی که برادر بزرگه باید بره پیشش و کارهاش رو چک کنه، اسمش "غفار" ه. ... و می گفت بعضی شبها یه مرتبه از خواب میپره و سر جاش میشینه و میگه غفااااااااار! چرا کاری که بهت گفتم رو انجام ندادی؟!

ظاهرا اوایل عروس خانوم می ترسیده، اما الان آب دیده! شده. میگه وقتی این حرفها رو میزنه، منم ازش سوالاتی میکنم و اونم جوابهام رو در خواب میده!!! و .... کلا این برای هر دوشون یه تفریح مسرت بخش!!!! شده. برادر کوچیکه که ازدواج کرد، عروس گل شماره 2 هم خبر داد که این کوچیکه هم توی خواب، بلند حرفهای عجیب غریب می زنه.

نظرات 3 + ارسال نظر
خانومه خونه پنج‌شنبه 29 مرداد 1394 ساعت 21:09 http://ladyhome1.persianblog.ir

نیره سه‌شنبه 3 شهریور 1394 ساعت 14:05

بیچاره عروستون
یهویی زهره ترک میشه بنده خدا.

سحر میرکریمی یکشنبه 29 آذر 1394 ساعت 16:46 http://sahar2150.blogfa.com

خیلی قشنگ بود ممنون خوشحال میشم به منم سر بزنی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد